این شعری رو که براتون مینویسم رو خیلی دوست دارم و خودمم حفظش کردم و در کتاب فارسی مون هست فارسی کلاس پنجم
جداشد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سرد کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر زدش سیلی و گفت دور ای پسر
نجنبیدم از سیل زور آزمای که ای تو که پیش تو جنبم ز جای
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود کزان سنگ خارا رهی برگشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امّید وار که از یاس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداری است در کارها شود سهل پیش تو دشوارها