خدا
تو خدای بی شریکی تو یگانه ای و دانا
تو چه خوب و مهربانی تو که پاکی و توانا
تو در آن زمان که نامی ز جهان نبود بودی
در بسته ی جهان را به جهانیان گشودی
تو به گوش ابر خواندی که از آسمان ببارد
تو به آفتاب گفتی به زمین قدم گذارد
تو به چشمه یاد دادی ز دل زمین بجوشد
به گیاه تشنه گفتی که از آب آن بنوشد
تو به ژاله امر کردی که به برگ گل نشیند
به خزان اجازه دادی که گل از چمن بچیند
به هزار نقش زیبا گل و سبزه را کشیدی
شب و روز و کوه و دریا همه را تو آفریدی